کفش های تو لمس کردنی ایست وقتی پاییز را از سرم بیرون میکنی ..
بیرون بکش پاییز را با رد پاهایت ..
با چشم هایت
. . .
یک پنجره تاریکی ../ سکوت و سکوت به اجبار ..
موهای تو که باز میشود ../شبگردی میکند شب میان موهایت ..
یک پنجره نور میخواهد این آسمان ../ شبِ موهای تو را دوست دارم
. . .
سهم من این است ...
گم شدن در زمستان سرد ../ و در اندوهی سرد جان دادن ..
سهم من ../ سفری است به خیال فراموشیِ تاریخ ..
به فراموشیِ نارسیده ی قدم ها ../ به فراموشی دست ها ..
بیا کمی به هم برسیم ..
دستها را
من دوست دارم
. . .
صدایش را صاف میکند و نگاه میکند زیر سایه ای مبهم رد پای کلمات را ..
خم میشود آرام ..
سکوت میشود میان این همه واژه ناگفته ../ میان این فصل از کلمات که جا مانده اند در اندوه زمستانی سرد در کوچه ای بن بست از خاطرات ..
ثانیه ها به سرعت میروند و قلمم رد شعری را زده تا انتهای این کوچه بن بست که ادعا میکند شعری از او گذشته ...
پاهایی بی رمق و اُفقی نا امن ...
و اندوه واره ای بی پایان ..
بیا برویم .../برویم به گوشه ای از آغوش گرم ...
گوشه ای از آغوش گرم مادر
. . .
دیدم آواز میخواند زیر لحاف نارنجی ...
سرد بود ، پر از تنهایی ..
سینه اش خِش خِش میکرد ../ نفس میکشید به آرامی ..
نگران بود!نگران آیینه های بی جیوه ../ نگران این شب بارانی ..
می نوشت پاییز .../ میخواند مردانگی ...
فردا . . .
باز می آید ../ با بوی آن نرگس های صحراییِ پوسیده از نور خورشید ...
و لبخند های آن رز وحشی ...
اما می آید لبخند ...
امروز هم بخند . . .
سایه ها بدون شاعر ماندند ...
تصور های رنگیِ شبانه .../ تخت خواب و معشوق ...
شده اند شعر های امروزی . . .
چقدر شبیه شدند .../ قاب چشم های تو و دریا ...
موج موج .../ قطره قطره ...
آرام و بی صدا
. . .
به کجای آسمان نگاه میکنی ...؟!
دلم آبی .../ چشمانم آسمان .../ قلبم آبی ...
. . .
آمده بودی پشت پنجره اتاقم .../ من می خواستم چشم هایت را یواشکی طرح بزنم و قاب کنم به دیوار ِ کنار پنجره .../ اما ترسیدم از خورشید ...
ای ماه من . . .
نو میشوند شعر هایم .../ وقتی که چشم های تو باشد . . .
ستاره ها خواب بودند وقتی ماه را به مهمانی خدا بردی .../این ماه بدون تو رویا میشد پشت پلک هایم . . .
انگار برف نشته روی درختان .../ بوی برف میدهد نفس هایت . . .
تو باید یک روز سرد زمستانی مرا بیدار کنی
...
توباید مژده برف آمدن را به من بدهی . . .
شوره زاری به تنگ می آید از این همه نبودن .../ غم است پایان این عشق ...
در هبوط یخ کرده این باران
...
امیدی هست؟!
به گمانم گوشه چشم هایم هنوز خاطره ای باقی ست .../ قطره قطره میچکد و گرم میکند این کلمات را ...
میسازد شعر هایم را . . .
دستم به آسمان نمیرسد ...
به موهایت که میرسد .../ میخواهم غرق شوم در آسمانت . . .
همین بودن هاست در لا به لا ی انگشتانمان ...
همین تصنیف های عاشقی .../ همین تسبیح رنگی ...
این دستها کوچک اند برای لمس وَجهُه الله . . .
لُکنَت گرفته اند واژه ها امشب ...
بس که هرچه بغض بود از چشمانم تِکاندم . . .
درد .../ درد ../ درد ...
این کلمات نه .../ این ذهن درد میکشد بدون تو ...
بدنم درد میکند بدون آغوشت . . .
همه چیز جاماند میان خنده های تو ...
میان سرگیجه ی این کلمات!
ب
خ
ن
د
. . .
فعل ها صرف نمیشوند وقتی موهایت را میبافی ...
می بافی .../ میبافی .../ می بافی . . .
لا به لای درد ها میشود سعدی خواند ...
میشود آدم ماند . . .
تاریک روشن ... تاریک روشن ...
خاموش و روشن نکن این رویاهای کاغذی را ...
سرد نیست این آیینه بدون من و تو .../ وقتی نور نیست باوری هست برای خاموشی . . .
آرامشم بخش ترین قُرص است .../ این قُرص ماه . . .
این روی ماه تو ...
تو! تعبیر نگاه عاشق خدایی . . .
نگاهم کن ...
من در ادامه ی دستهایت بوده ام .../ میان نوشته های و خط های آشفته . . .
با دستهای تو زاده شدم میان این صفحه . . .
قافیه های شعر هایم کجا !
موهای تو کجا . . .!
گمان کنم هزاران سال است خاموش مانده این شصت برگ پوسیده از احساس .../ به زانوهای این نور تکیه کرده اند این واژه ها ...
تاریک که باشد پاییز سیاه میشود از رنگ ها . . .
مثل همین هوای عید .../ آبی به رنگ بالهای فرشته ها .../ روزهایم آبی ست .../ پر از ماهی های تُنگ این ذهن زیبا ...
تو یعنی زیبا . . .
همین چند لحظه پیش باوری این واژه ها را عوض کرد . . .
از ما که گذشت ...
مُسکن ها چیزی جز دروغ ندارند .../ برای این دردهای لعنتیِ من . . .
قلمروِ سکوت ماه را نشانم بدهید .../ دلتنگی هایم از مرز گذشته .../ باد کمی با اشک مهتاب سکوت پیشه کنم . . .
اکنون تو اینجایی .../ صدایی شبیه دوست .../ نوشته های به رنگ دلتنگی .../ شاید من نمیبینم .../ شاید این سکانس هنوز باقی ست ..
/ ماه گوشه ای نشسته .../ منتظرِ شروع تو ...
ابر اما گونه های ماه را پاک میکرد .../ این یعنی تولد تو . . .
هوس کردم زیر سایه ی پلک های تو بنشینم .../ آرامش خوبی دارد سایه های سیاه . . .
میپیچد مثل پیچک .../ بر تن عریان شب .../ بر پشت بام های غم آلود شهر این ماه . . ./
ماه عسل . . .
قلب من پوسید زیر خاک .../ دلم هنوزم چشم براه ست . . .
غرابت این همه تنهایی را دادم .../ اسارت پروانه ها در پیله هایشان کافی نبود . . .؟!
فکر کنم پاییز شده .../ موهای مادرم سفید شده . . .
یک ستاره نرکید .../ خیابان ساکت و آرام شد .../ باد وزید و خاطره ها را برد ...
ماه گریست .../ پنجره ای باز شد .../ دستی آمد و ماه را نوازش کرد / برگیسوان شب نور بخشید ...
مـــاه سکوت کرد .../ خاطره ها روشنی بخشیدند . . .